تغییر جنسسسسسسسسسسسسسیت!!!

کارپسرای امروزی......................


از رژلب...زیرابرو برداشتن....پوشیدن شلوار قرمز گذشته...........


دیروز یه پسر وسط دعوا.................


اگه گفتین چیکارمیکرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جیغ میزد































     

یکی از بچه ها لطف کرده فرستاده دلم نیومد نزارمش!!

خداوندا .....!!!!!!! 



خداوندا نمی دانم ،در این دنیای وانفسا 
کدامین تکیه گه را، تکیه گاه خویشتن سازم، نمیدانم ....!!!!! 



نمی دانم خداوندا ....!!!!!! 
در این وادی، که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد 
کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم 



نمی دانم خداوندا ......!!!!! 
به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم ................ 
دگر سیرم، خداوندا ... 
دگر گیجم، خداوندا .......!!!!!!!!!!!! 



خداوندا ......!!!!!! 
خداوندا، تو راهم ده 
پناهم ده .............!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 


امیدم خداوندا .....!!!!! 
که دیگر نا امیدم من و میدانم که نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است 
و لیکن من نمیدانمدگر پایان پایانم....!!!!! 



همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد 
و می دانم که آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد.......!!!!! 



چرا پنهان کنم در دل.........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 
چرا با کس، نمی گویم........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 
چرا با من نمی گویند یاران، رمز رهگشایی را.......؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 



همه یاران به فکر خویش و در خویشند، گهی پشت و گهی پیشند 
ولی در انزوای این دل تنها، چرا یاری ندارم من، که دردم را فرو ریزد 
دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است .......!!!!!! 



خداوندا نمی دانم....!!!!!!!! 
نمی دانم و نتوانم به کس گویم 
فقط می سوزم و می سازم 
و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم، دلی بی آب و گل دارم 



به پو چی ها، رسیدم من 
به بی دردی، رسیدم من 
به این دوران نامردی رسیدم من ........!!!!!!!! 



نمیدانم ....!!!!! 
نمی گویم 
نمی جویم نمی پرسم 
نمی گویند 
جوابی را نمی دانم 
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند 



چرا من غرق در هیچم.........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 
چرا بیگانه از خویشم............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 



خداوندا پناهم ده.... 
امیدم ده 
خدایا یا بترکان این غم دل را و یا در هم شکن، این سد راهم را 
که دیگر خسته از خویشم 
که دیگر بی پس و پیشم 



فقط از ترس تنهایی، هر از گاهی چو درویشم و صوتی زیر لب دارم 
وبا خود می کنم نجوای پنهانی ... 
که شاید گیرم آرامش 
ولی آن هم علاجی نیست 



و درمانم، فقط درمان بی دردیست .................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گفتگو باخدا (عشق ابدی...)

گفتم :خسته ام گفتی:لا تقنطوامن رحمته الله_از رحمت خدا نا امید نشید(زمر53) 


گفتم:هیچکی نمیدونه تو دلم چی میگذره گفتی:ان الله یحول بین المر و قلبه- خدا حائل هست بین انسان و قلبش(انفال24)


گفتم:تو این دنیا کسی رو ندارم گفتی:نحن اقرب الیه من حبل الورید -ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم(ق 16)


گفتم :انگار اصلا منو فراموش کردی!گفتی: فاذکرنی اذکرم- منو یاد کنید تا یاد شما باشم(بقره 152)


گفتم: تاکی باید صبر کرد؟گفتی :وما یدریک لعل الساعه تکون قریبا-تو چه میدونی شاید موعدش نزدیک باشد(احزاب63)


گفتم:تو بزرگی نزدیکیت برای من کوچیک خیلی دوره!تا اون موقع چیکار کنم؟گفتی:واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم

 الله-کارهای که بهت گفتم انجام بده وصبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس109)


گفتم:خون سردی تو خدای صبور!من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!گفتی:عسی ان تحبوا شیا و هو شرلکم -شاید چیزی که تو دوس داری به صلاحت نباشه(بقره216)


گفتم:انا عبدک الضعیف الذلیل...اصلا چطور دلت میاد؟گفتی:ان الله با لناس لرءف رحیم-خدا نسبت به همه مردم نسبت به همه مهربونه(بقره 143)


گفتم:دلم گرفته گفتی:بفضل الله و برحمته فبذالک فلیفرحوا (مردم به چی دل خوش کردن؟!)باید به فضل ورحمت خدا شاد بود

گفتم:اصلا بیخیال توکلت علی الله گفتی:ان الله یحب المتوکلین- خدا اونا که توکل میکنن رو دوس داره(ال عمران 159)


گفتم: خیلی چاکریم ولی اینبار انگار گفتی:حواست رو خوب جمع کن !یادت باشه که:و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطما ن به  و ان اصابته فتنه انقلب علی وجهه خسر الدنیا والاخرة -بعضی از مردم خدارو فقط به زبون عبادت میکنن.اگه خیری  بهشون برسه امنیت آرامش پیدا میکنن و اگه بلای سرشون بیاد تا امتحان شن رو گردون میشن

درد بی غیرتی!!!!

جوان خیلی ارام ومتین به مرد نزدیک شدوبا لحنی مودبانه گفت:ببخشید اقا!من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم

 ولذت ببرم؟مرد اصلا توقع چنین حرفی را نداشت وحسابی جاخورده بودمثل اتشفشان از جا در رفت ومیان بازاروجمعیت یقه

 جوان را گرفت وعصبانی طوری که رگ گردنش بیرون زده بود اورا به دیوارکوفت وفریاد زد:مرتیکه عوضی مگه خودت ناموس

 نداری....خجالت نمیکشی؟جوان اما:خیلی ارام بدون اینکه از رفتارو فحشهای مرد عصبی شودو واکنشی نشان دهد همانطور

 مودبانه ادامه داد:خیلی عذرمیخوام فکر نمیکردم این همه عصبانی وغیرتی بشین دیدم به خاطر وضع ظاهری خانومتون دارن

 بدون اجازه نگاه میکنن ولذت میبرن من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم...حالاهم یقمو ول کنین از

 خیرش گذشتم!مرد خشکش زد....همانطور که یقه جوان گرفته بود اب دهانش را قورت داد زیر چشمی زنش را بر انداز کرد



حکایت من

یکی اومده بود با احساسم بازی کنه

.

.

.

.

.

.

.

.سه هیچ بردمش