یا وافی!!!!!

خدایا.....

ذهنم پریشان است


قلبم بی قراراست


افکارم شوریده اند ودرمانده ام


پس رشته ای زندگی ام را


به دستهای امن تو می سپارم


انگاه طوفان می خوابدوارامش  تو حکم فرما میشود


عاشقانه


ای شب ازرویای تورنگین شده


سینه ام ازعطر توسنگین شده


ای بروی چشم من گسترده خویش


شادیم بخشیده ازاندوه بیش


همچوبارانی که شوید جسم خاک


هستیم زالودگی ها کرده پاک...

کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم

کاش میشد بچگی رازنده کرد


کودکی شدکودکانه گریه کرد


شعر قهرقهرراتا قیامت سرود


آن قیامت که دمی بیشتر نبود


فاصله باکودکی هامان چه کرد


کاش میشد بچگانه خنده کرد