روزگاریست شیطان فریاد میزند:   

                      آدم پیدا کنید 

                           سجده خواهم کرد

سکوت

" سکوت ژرف را به مثابه لحظاتی مقدس و گران بها پاس بدار؛ لحظاتی برای پناه جستن در سکوت زنده خانه آفریدگار.مادر ترزا "

" من سکوت را از آدم پر حرف آموختم، بردباری را از نابردبار و مهربانی را از نامهربان. اما شگفت آور است که قدرشناس این آموزگاران نیستم.جبران خلیل جبران " 

 

سکوت، دردناک است؛ اما در سکوت است که همه چیز شکل می گیرد و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد. درون هر چیز در اعمال هستی، نیرویی هست که چیزی را می بیند و می شنود که هنوز قادر به درکش نیستیم، هر آنچه امروز هستیم، از سکوت دیروز زاده شده است. جبران خلیل جبران " 

  

" خاموش ترین کلام هایند که طوفان می زایند. اندیشه هایی که با گام کبوتر می آیند جهان را رهبری می کنند. نیچه "

سهراب

بار خود را بستم رفتم از شهر خیالات سبک بیرون دلم از غربت سنجاقک پر


من به مهمانی دنیا رفتم


من به دشت اندوه


من به باغ عرفان


من به ایوان چراغانی دانش رفتم


رفتم از پله مذهب بالا


تا ته کوچه شک


تا هوای خنک استغنا


تا شب خیس محبت رفتم


من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق


رفتم ‚ رفتم تا زن


تا چراغ لذت


تا سکوت خواهش


تا صدای پر تنهایی


ماهیچ

روزی که دانش لب آب زندگی می کرد،


انسان در تنبلی لطیف یک مرتع


با فلسفه های لاجوردی خوش بود.


در سمت پرنده فکر می کرد.


با نبض درخت ، نبض او می زد.


مغلوب شرایط شقایق بود.


مفهوم درشت شط


در قعر کلام او تلاطم داشت.


انسان در متن عناصر می خوابید.


نزدیک طلوع ترس، بیدارمی شد.


اما گاهی آواز غریب رشد


در مفصل ترد لذت می پیچید.


زانوی عروج خاکی می شد.


آن وقت انگشت تکامل


در هندسه دقیق اندوه تنها می ماند.

سهراب

ای عبور ظریف !


بال را معنی کن


تا پر هوش من از حسادت بسوزد.


ای حیات شدید !


ریشه های تو از مهلت نور


آب می نوشد.


آدمی زاد- این حجم غمناک‌-


روی پاشویه وقت


روز سرشاری حوض را خواب می بیند.


ای کمی رفته بالاتر از واقعیت‌!


با تکان لطیف غریزه


ارث تاریک اشکال از بال های تو می ریزد.


عصمت گیج پرواز


مثل یک خط مغلق


در شیار فضا رمز می پاشد.


من وارث نقش فرش زمینم


و همه انحناهای این حوضخانه‌،


شکل آن کاسه مس


هم سفره بوده با من


از زمین های زبر غریزی


تا تراشیدگی های وجدان امروز.