موشی در خانه صاحب مزرعه داری تله موشی دید !
امدوبیش مرغ گاو گوسفند گفت:انها گفتند :مشکل توست به ما ربطی ندارد!
ماری در تله موش افتاد وزن مزرعه داررا گزید !ازمرغ برایش سوب درست کردندوگوسفندرابرای عیادت کنندگان سربریدنندوگاو رابرای مجلس ترحیمش کشتند!
ودر این مدت موش در سوراخ دیواری به فکر فرورفته بود که مشکلی که به دیگران ربطی نداشت!!!
سلام بر شما
حکایت خیلی زیبایی بود...
مرسی از مطلب زیباتون کلی استفاده کردم...
ممنون میشم به منم سر بزنین و نظرتونو بگین...
موفق باشین.
درود برشما مرسی شما ذهنتون جستجوگذبوده که به دتون نسته این مطالب موید باشین
سلام
مرسی از حضورتون
منتظر نظرات بعدیتون در وبلاگم هستم.
شاد باشید.
سلام
چرا تو اینقدر بی حالی؟
من اون مطالبو گذاشتم که افرادی مثل شما سر حال بیان.
تازه همین که اومدی وبلاگم نظر گذاشتی یعنی بیخیال پسرا نیستی و نمیشی.
پس الکی سر خودتو کلاه نذار.
موفق باشی
سلام دیگه به خاطرمشکلات زندگی!!مچکر که...